حمزه عالمی چراغعلی
چکیده
موضوع «خود» و «دیگری» به یک معنا گویای مجادلات ذهنگرایی- تجربهگرایی در فلسفه معاصر غرب است. در این مجادلات گاه زمینه توجه به موضوع «دیگری» و گاه بهفراموشی سپردن آن و حتی سیطره بر ...
بیشتر
موضوع «خود» و «دیگری» به یک معنا گویای مجادلات ذهنگرایی- تجربهگرایی در فلسفه معاصر غرب است. در این مجادلات گاه زمینه توجه به موضوع «دیگری» و گاه بهفراموشی سپردن آن و حتی سیطره بر او فراهم میشد، اما با ظهور اگزیستانسیالیسم، موضوع «دیگری» و تأکید بر نقش آن در شناخت «خود»، مقام ثابتی در تفکر فلسفی و سپس اندیشه سیاسی پیدا کرد. فلاسفه اگزیستانس هرچند موضوع «دیگری» را از منظر وجودی مورد توجه قرار دادهاند، اما از آنجا که با اصل نظاممندی اندیشه چندان موافق نیستند و نظاممندی را نوعی سیطره بر انسان میدانند، بنابراین موضوع «دیگری» و مواجهه «خود» با آن، صورتبندی مشخصی در اندیشه آنان ندارد، در حالیکه صورتبندی این موضوع میتواند آموزه-های روشنی را برای دفاع از رابطه مطلوب میان انسانها ارائه دهد. در این مقاله فرض شده است اندیشه مارتین بوبر، هرچند در ادامه سنّت فلسفی اگزیستانسیالیسم مطرح میشود، اما وی با بهرهگیری از سایر نحلههای فلسفی و همچنین تأثیرپذیری از عرفان یهود، و با تأسیس «فلسفه گفتگویی»، صورتبندی نسبتا روشنی از چگونگی مواجهه مطلوب با «دیگری» ارائه میکند. این مقاله با بررسی رویکردهای مختلف به رابطه «خود» و «دیگری» سعی میکند الگویی نظری را بر مبنای آراء بوبر جهت بررسی امکان یا فقدان باهمبودگی و اصالت دادن به «دیگری» در شناخت «خود» در اندیشه یک متفکر، ارائه دهد